چتر خیس

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یار

30 آبان 1395 توسط respina

عشق یعنی:

رهبرم سید علی…

 نظر دهید »

دلم پای پیاده حرم میخواهد

30 آبان 1395 توسط respina

 

 
 
 

سر به راه بودم و یک عمر نگاهم به زمین

 

آمدی…

سر به هوا

چشم به راهم کردی…

 

 

 نظر دهید »

زیارت امام حسین.ع. را ترک نکنیم!!

30 آبان 1395 توسط respina

امام صادق.ع.

 

هر که یک سال بر او بگذرد و به زیارت قبر حسین .ع. نرود،خداوند یک سال از عمر او می کاهد و اگر بگویم

که یکی از شما سی سال،پیش از اجل خود می میرد،راست گفته ام و این برای آن است

که زیارت امام حسین.ع. را ترک می کنید.

 1 نظر

چهل روزه ندیدمت...

27 آبان 1395 توسط respina

من و داغ غمی سنگین چهل روز

چه ها بر من گذشته این چهل روز

چهل روز است هجران من و تو

که هر روزش مرا چندین چهل روز

مرا جز ضربه های تازیانه

نداده هیچکس تسکین چهل روز

اسارت،طعن دشمن،تهمت دوست

نصیب عترت یاسین چهل روز

در این غم خوب میدانی که باید

چه رنجی برده باشم این چهل روز

تو و راسی پر از خاکستر وزخم

من و پیشانی و خونین چهل روز

من وبغضی چهل ساله که بی تو

شکسته در گلویم این چهل روز…

 نظر دهید »

اله زینب دولانر غملی مزارون باشنا...

27 آبان 1395 توسط respina

 

دولانار یار نجه عشقیله یارینن باشنا

 

اله زینب دولانر غملی مزارون باشنا…

 نظر دهید »

مهاتما گاندی

25 آبان 1395 توسط respina

روزی مهاتما گاندی در داخل شهر کنفرانسی داشت وبه پسرش گفته بود ساعت 5عصر به دنبالش بیاید

پسر که ماشینش را برای تعمیر ب تعمیرگاه برده بود،ماشین را تحویل گرفته وفراموش کرد که قرار است

ساعت5 ب دنبال پدر برود…

ویک ساعت دیرتر رفت… پدر که چشم انتظار پسر بود از او دلیل تاخیرش را پرسید و پسر به دروغ گفت که

ماشینش را دیرتر تعمیر کرده و تحویل دادند. پدر با ناراحتی جواب داد قبل از امدنت به تعمیرگاه تماس

گرفتم وگفتند یک ساعت قبل تر راه افتادی…از داخل شهر تا مقصد خانه را پیاده میروم تا ببینم کجای

راه تربیتم اشتباه کردم که تو دروغ را آموختی.

پسرش مینویسد الان که 80سال دارم هربار که آن خاطره ی پدرم یادم می افتد یادم می اید بعد از ان

هیچ گاه در زندگانیم دروغ نگفتم.

 نظر دهید »

زیبا!تولدم گذشت...

25 آبان 1395 توسط respina

 
 
 
زیبا!
 
تولدم گذشت…
 
تو مگه اینجا اومدی؟؟
 
حتی نیومدی بگی چرا به دنیا اومدی…
 نظر دهید »

اگر بندگان من میدانستند که من چقدر دوستشان دارم...

23 آبان 1395 توسط respina

حدیث قدسی:

 

اگــــر  بنــدگان مــن میـــــدانستنـــد کــه مــن چــقدر دوستــــــشان دارم

 

از شــــــــوق جـــــــــــان میدادنــد…

 نظر دهید »

نشد...

23 آبان 1395 توسط respina

می خواستم خراب نگاهت شوم،نشد!

بیچاره ی دو چشم سیاهت شوم،نشد!

 

می خواستم که وقت هم آغوش تو شدن

حتی فدای حس گناهت،شوم،نشد!

 

گفتم به حود که همدم تنهاییت شوم

بی چشم داشت،پشت و پناهت شوم،نشد!

 

گفتم به خود همیشه ی تو می شوم ولی

حتی نشد که گاه به گاهت شوم،نشد!

 

مریم تو…

 نظر دهید »

رفاقت

23 آبان 1395 توسط respina


رفاقت…


قصه ی تلخیست

 

که ازنامش



گریزانم…

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

چتر خیس

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته
  • کفن برف کجا؟؟
  • دیوانگیت را جشن بگیر...
  • 23 آبان
  • تولدت
  • رفاقت
  • سکوت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس